زندگی تمامش خطای دید است مـن تـورا می بینمو تـومـن را نمی بینی...
آنكه دستش را اینقدر محكم گرفته ای دیروز عاشق من بود
دستانت را خسته نكن
محكم یا آرام ، فردا تو هم تنهایی...
این خط و این نشان
که دلت برای هیچکس
به اندازه من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم
بوسیدنم
خندیدنم
برای تمام لحظه هایی که کنارت بودم
و تو لذت نبردی
روزی که نیستم
دلت برای همه ی این ها تنگ خواهد شد...
دل من پشت سرت کاسه ی آبی شد و ریخت
کــی شــود پـیـش قـدم هـای تو اسفند شوم؟
سهمیه هوای من هم برای تو... !
برای نفس نفس زدن در آغوش او لازمت میشود
گاه سکوت یک دوست معجزه می کند و تو می آموزی که همیشه بودن در فریاد نیست..
امنترین جای استخر ، قسمت کم عمق آن است
اما نه برای کسی که شیرجه میزند
نا امیدی همان امیدی است که بوی نا می گیرد
از بس که می مانده ته دل
به دشمنانت هزار فرصت بده که دوست تو باشند
ولی به دوستانت حتی یک بهانه نده که دشمن تو شوند
زندگی به امواج دریا میماند
چیزهایی را با خود میاورد در حالی که چیزهای دیگری را با خود میبرد
من امتحان کرده ام...
آدم پیر می شود...
وقتی مادرش را صدا می زند و...
جوابی نمی شنود!
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه شاید بی غرور…
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود
می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…
مهربانم
دیگر نگران تنهایی من نباش
این روزها
دل خوش به محبت غریبه ای هستم
و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن می کنی
بیاندیش به بادبادک های بر باد رفته
و کوکانی که پشت چراغ های قرمز
به جای بادبادک معصومیتشان را به باد می دهند
همخواب با تشکی
پوشیده از سرفه های سخت
لبانم نامی را می خوانند..
باز
نامی را بی جهت به دندان می کشند
تعداد صفحات : 8