تنها هستم و این تقصیرِ تو نیست ؛
شاخهی خشکِ درختی که از بهار جامانده
انتخابِ هیچ پرندهای نیست !
تنها هستم و این تقصیرِ تو نیست ؛
شاخهی خشکِ درختی که از بهار جامانده
انتخابِ هیچ پرندهای نیست !
برای رفتن کافی بود با شهامت و صداقت بگویی : خدانگهدار ......
این همه بازی و دروغ و آسمان و ریسمان بافتن نداشت !!
مطمئن باش که در آن صورت قابل احترم تر بودی ........
نمی دانم چرا انسانها هنوز یاد نگرفته اند که :
می توان به زیبایی درود ، بدرود گفت !!
اینجا
مهم نیست كجاست...
بی تو
همه جا دوردست است
آرامترین تپش قلبم را تقدیمت میکنم تا بدانی که,آرام بخش همه وجودم تویی
جسارت عاشقانه از دست دادنو داشته باش نه حقارت به هر قیمت نگه داشتنو
من دیوانه ی توام و این را حتی دیوانه ها می ترسند بفهمند . . . و ترس تنها چیزی است كه من از آن می ترسم!
همه راهها که با پا پیموده نمی شوند
دستت رابه من بده ..
من هنوزم...
از بازی کلاغ پر..
میترسم!
میترسم بگویم "تو"...
و آرام بگویی
پر!...
وقتی از کسی که دوستش داری هیچ خبری نیست خوشحال باش, چون حتما حالش خوبه و همه چیز روبه راهه که از یادش رفتی.
درختان پاییزی
خواب روزهای بهار را می بینند
و من
خواب روزهای با تو بودنم را...
همه پلیس های ضد شورش دنیا
را هم که جمع کنی
باز
دلتنگی ات
در دلم
سر به شورش می گذارد...
چشمهایت
عصای موسی بود
که نیل را
در چشمانم
شکافت....
پالتویِ امسالت را
به رنگِ نگاه ِمنتظرم بخر....!
من سر ِقرار ِهمیشگی،
با احساسی ،تابستانی،
اما تردیدی زمستانی،
منتظرم!
به فکر لرزش پاهایِ مُرَدَدم باش ،
دیر نیا!!!
تو رفته ای و شهر
به گل نشسته از هجوم سرما.
کاش لااقل
خورشید را نمی بردی!
تعداد صفحات : 8